همچو گوهر شکستنش خوار است
همچو سیماب بستنش دشوار.
خاقانی.
|| کنایه از خندیدن و خنده کردن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( بهار عجم ) ( ناظم الاطباء ). || کنایه از زائل کردن یا زائل شدن منصب و دولت و از دست دادن دولت و منصب. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : چو بدگوهران را قوی کرد دست
جهان بین که گوهر بر او چون شکست.
نظامی.