گوهر سفتن

لغت نامه دهخدا

گوهر سفتن. [ گ َ / گُو هََ س ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سوراخ کردن گوهر. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). دُر سفتن. || کنایه از انشای سخن کردن. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( مؤید الفضلا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قصه خوانی و آن را گهر سفتن هم میگویند. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( ناظم الاطباء ). سخنان نغز گفتن. لطیفه گفتن. گهر سفتن. || کنایه از بردن بکارت. ( بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - سوراخ کردن گوهر در سفتن . ۲ - سخن آفریدن گفتار نغز گفتن . ۳ - قصه گفتن . ۴ - ازال. بکارت کردن .

پیشنهاد کاربران

در گذشته برای به رشته درآوردن مروارید ها و ساختن گردنبند از آن ها باید سوراخی در وسط آن ایجاد می کردند تا رشته از آن رد شود. این عمل سوراخ کردن دل مروارید را می گفتند: گوهر سُفتن.
گوهر سفتن از آن جا به سخن گفتن شباهت دارد که، کلام با ارزش است و اگر انسان در پی گفتن سخنان تحقیق شده، منصفانه و خرد گرایانه باشد، ناگزیر باید رنج و سختی این کار را هم متحمل شود و هر چیزی را به زبان نیاوردو بیشتر سکوت کند.
...
[مشاهده متن کامل]

آن زمان است که سخنانش مانند ریسه ای از مروارید ها زیبا خواهند بود و قدرت نفوذ خواهند داشت.
وگرنه فرض کنید آدمیانی که هر چیز می گویند و دائما در حال سخن پراکنی هستند مانند آن است که این مروارید ها را پخش و پراکنده کنند و یا زحمت دقیق سُفتن آن را به خودشان ندهند. یعنی هر سوراخ را در گوشه ای کج و معوج ایجاد کنند و بنابراین سخنانشان هم دلنشین نیست و به جان آدمی گرما و آرامشی نمی بخشد.
پس کلام از نظر ارزشمندی به دُر تشبیه شده و زیبا و گویا به کار بردنش به سختی سُفتن دُر.

بپرس