گوه گردان

لغت نامه دهخدا

گوه گردان. [ گ َ ] ( اِ مرکب ) گوه غلطان و جعل. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ). خبزدوک. سرگین گردان. گوه گردانک. سرگین گردانک. جُعَل. ( منتهی الارب ). دَحروجَه. صَعرورَة. ابوسلمان. ابوهاشم. ( منتهی الارب ). رجوع به گوگار و گوگردانک و جُعَل و گوی گردانک شود. || قسمی از بازی. ( ناظم الاطباء ). نام یک قسم بازی است. ( فرهنگ اشتنگاس ) ( فرهنگ سروری ).

فرهنگ فارسی

گوه غلطان و جعل . سرگین گردان

پیشنهاد کاربران

بپرس