گول گیر

لغت نامه دهخدا

گول گیر. ( نف مرکب ) که گول را گیرد. که نادان را گرفتار سازد. ابله فریب. که گول را گرفتار کند. || که گول پندارد. که نادان انگارد. که احمق تصور کند. || نادان فریب. که ساده لوح را بفریبد :
پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت
گفت آری گول گیری ای درخت.
مولوی.
بوی صدق و بوی کذب گول گیر
هست پیدا از نفس چون مشک و سیر.
مولوی.
کی شود محجوب ادراک بصیر
زین سببهای حجاب گول گیر.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه گول و نادان را گرفتار سازد . ۲ - آنکه دیگری را احمق پندارد . ۳ - آنچه احمق را باشتباه اندازد : کی شود محجوب ادراک بصیر زین سببهای حجاب گول گیر . ( مثنوی )

پیشنهاد کاربران

فریب کار
حیله گر
کسی که افراد ساده لوح را گول میزند
اینت مالیخولیای ناپذیر
اینت لاف خام و دام گول گیر
✏ �مولانا�

بپرس