گول گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) گول شدن. احمق شدن. احمق و ابله شدن. || در بیت ذیل از مولوی ، معنی وقت تلف کردن. بیهوده وقت گذراندن را می دهد : کی نظاره اهل بخْریدن بودآن نظاره گول گردیدن بود.مولوی.