لغت نامه دهخدا
گول کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فریفتن. فریب دادن. و در تداول امروزی گول زدن گویند. ( یادداشت مؤلف ). || خود را نادان نمودن. ابله کردن :
گول میکن خویش را غره مشو
آفتابی را رها کن ذره شو.مولوی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گول زدن . یا خود ( خویش ) را گول کردن . خود را نادان نشان دادن : گول بس کن خویش را غره مشو . آفتابی را رها کن ذره شو . ( مثنوی )