گول زدن


معنی انگلیسی:
bamboozle, beguile, cheat, deceive, decoy, defraud, delude, dupe, beat, bite, bluff, catch, chicanery, cod, cozen, fool, gull, gyp, have, hoax, hoodwink, humbug, jockey, kid, lie, mislead, nobble, put-on, stick, sting, trick, trim, diddle, do, skin, take, to deceive

لغت نامه دهخدا

گول زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فریب دادن. ( مجموعه ٔمترادفات ). فریفتن. از راه به در بردن :
زده گولم منجم کذاب
الف ابدال خویش را دریاب.
ظهوری ( از مجموعه مترادفات ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فریب دادن فریفتن : زده گولم منجم کذاب الف ابدال خویش را دریاب . ( ظهوری مجموع. مترادفات )

دانشنامه عمومی

گول زدن (زیست شناسی). گول زدن ( به انگلیسی: Cheating ) ، اصطلاحی است که در بوم شناسی و رفتارشناسی، رفتاری برای توصیف رفتاری به کار می رود که به موجب آن ارگانیسم ها به قیمت سایر جانداران سود دریافت می کنند. گول زدن در بسیاری از روابط متقابل و نوع دوستانه رایج است. [ ۱] فرد گول زن، فردی است که همکاری نمی کند ( یا کمتر از سهم خود همکاری می کند ) اما به طور بالقوه می تواند از همکاری دیگران سود ببرد. [ ۲] کلاهبرداران همچنین کسانی هستند که خودخواهانه از منابع رایج برای به حداکثر رساندن تناسب اندام فردی خود به هزینه گروه استفاده می کنند. [ ۳] انتخاب طبیعی به سود گول زدن است، اما مکانیسم هایی برای تنظیم آن وجود دارد. [ ۴]
• شرایط محیطی و برهم کنش های اجتماعی تاثبرگذار بر گول زدن میکروبی
• فشار گزینشی در باکتری ( درون گونه ای )
• پلیس بازی / مجازات
• ضدواکنش های برون گونه ای
عکس گول زدن (زیست شناسی)عکس گول زدن (زیست شناسی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

سر کسی شیره مالیدن

مترادف ها

defrauder (اسم)
متقلب، گول زدن

gyp (فعل)
گول زدن

hustle (فعل)
پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن، هل دادن، فشار دادن

dodge (فعل)
گریز زدن، طفره رفتن، عدول کردن، گول زدن، طفره زدن، جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن

rig (فعل)
مسلح کردن، مجهز کردن، گول زدن، اماده شدن، باد گلو بادبان اراستن، با خدعه و فریب درست کردن

bamboozle (فعل)
گول زدن، ریشخند کردن

outwit (فعل)
گول زدن، زرنگ تر بودن از

deceive (فعل)
گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن، پا زدن

defraud (فعل)
گول زدن، فریب دادن، کلاهبرداری کردن

dupe (فعل)
گول زدن

cajole (فعل)
گول زدن، ریشخند کردن

hoax (فعل)
گول زدن، دست انداختن

gouge (فعل)
گول زدن، کندن، در اوردن، با اسکنه کندن، بزور ستاندن

befool (فعل)
گول زدن، دست انداختن، مسخره کردن، تحمیق کردن

beguile (فعل)
گول زدن، اغفال کردن

entrap (فعل)
گول زدن، اغفال کردن، بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، تله انداختن

gull (فعل)
گول زدن، حفر کردن، مغبون کردن، گود کردن، حریصانه خوردن

gum (فعل)
چسباندن، گول زدن، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، صمغی شدن

hocus (فعل)
گول زدن

rogue (فعل)
گول زدن، هرس کردن، از علف هرزه پاک کردن، رذالت و پستی نشان دادن

gaff (فعل)
گول زدن، قماربازی کردن، با صدای بلند خندیدن، قلاب دار کردن

swindle (فعل)
گول زدن، مغبون کردن، گوش بری کردن

thimblerig (فعل)
گول زدن، فریب دادن، مغبون کردن، شعبده بازی کردن

chouse (فعل)
گول زدن

jockey (فعل)
گول زدن، سوارکار اسب دوانی شدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسب دوانی کردن

finagle (فعل)
گول زدن، نقشه کشیدن، بازرنگی بدست اوردن، با حیله بدست اوردن

fob (فعل)
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، به جیب ریختن

wheedle (فعل)
چاپلوسی کردن، گول زدن، ریشخند کردن، خر کردن

renege (فعل)
انکار کردن، گول زدن، دبه کردن

con (فعل)
دانستن، گول زدن، از بر کردن

fool (فعل)
خرفت کردن، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن

cheat (فعل)
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، خدعه کردن، جر زدن، مغبون کردن

فارسی به عربی

احتیال , احمق , اخدع , تملق , حفارة , خدعة , خطاف , داهن , زحام , غشاش , فارس , لثة , نورس

پیشنهاد کاربران

یک دستی زدن
رکب زدن
صابون به پای ( زیر پای ) کسی مالیدن ؛ او را فریفتن.
Trick
اغوا . . . . اغفال . . . . .
حقه/حقه ای سوار کردن
رودست زدن
Deceive
مرگ

بپرس