گوشه گیر

/guSegir/

مترادف گوشه گیر: تنها، عزلت طلب، عزلت جو، کناره گیر، گوشه گیر، گوشه نشین، مجرد، معتزل، منزوی

معنی انگلیسی:
antisocial, hermit, inward, secluded, aloof, retired, retiring, wallflower, loner

لغت نامه دهخدا

گوشه گیر. [ ش َ / ش ِ ] ( نف مرکب ) تنها و مجرد و خلوت نشین. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). منزوی. که گوشه گیرد. معتزل :
گر هنرمند گوشه گیر بود
کام دل از هنر کجا یابد.
ابن یمین.
سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند
رخ از مهر سحرخیزان نگردانند اگر دانند.
حافظ.
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمنزارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید.
حافظ.
سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد.
حافظ.
|| زاهد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - گوشه گزین : عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید . ( حافظ ) ۲ - زاهد .

فرهنگ معین

( ~ . ) (اِفا. ) خلوت نشین ، زاهد.

فرهنگ عمید

کسی که در خانه بنشیند و از مردم دوری کند، گوشه گیرنده، گوشه نشین.

واژه نامه بختیاریکا

چُمبه نشین

مترادف ها

dissociable (صفت)
غیر اجتماعی، منزوی، گوشه گیر، انزواجو

پیشنهاد کاربران

تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال :
ز بیکامی دلم تنهانشین است
بسازم گر ترا کام اینچنین است.
نظامی.
بت تنهانشین ، ماه تهی رو
تهی از خویشتن تنهاز خسرو.
نظامی.
نجوش: کسی که با مردم نمی جوشه.
دیر اُنس: کسی که با مردم دیر اُنس می گیره
withdrawn
She was quiet and withdrawn and never saw herself as a dancer
معتکف
عاکف

بپرس