گوشه گرفتن


معنی انگلیسی:
seclude

لغت نامه دهخدا

گوشه گرفتن. [ ش َ / ش ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) گرفتن کرانه و طرف و لبه چیزی. || به یک سو نشستن. ( آنندراج ). گوشه نشینی کردن و خلوت گزیدن. ( ناظم الاطباء ). انزوا گزیدن. منزوی شدن. انزوا جستن. اعتزال. اعتکاف. عکوف. انتباذ. اعتکال. اجتناب. کنجی گزیدن. در از خلق به روی خود بستن :
روم گوشه ای گیرم اندر جهان
مگر خود بزودی سرآید زمان.
فردوسی.
دی ماه فناست پند بپذیر
چون بلبل و نحل گوشه ای گیر.
خاقانی.
یا چو غریبان پی ره توشه گیر
یا چو نظامی ز جهان گوشه گیر.
نظامی.
من چو آن سلطان گرفتم گوشه ای
چون به معنی داد ما را توشه ای.
عطار ( از مقدمه تذکرةالاولیاء ).
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست
گوشه چشمت بلای گوشه نشین است.
سعدی.
گوشه گیر ای یار یا جان در میان آور که عشق
تیربارانی ست یا تسلیم باید یا حذر.
سعدی.
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست.
حافظ.
نقش می بستم که گیرم گوشه ای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گرفتن کرانه و طرف لب. چیزی را . ۲ - گوشه گیری کردن انزوا گزیدن اعتزال .

فرهنگ معین

( ~ . گِ رِ تَ ) (مص م . ) گوشه - نشینی کردن .

پیشنهاد کاربران

گوشه گرفتن ؛ اعتزال. کناره گرفتن :
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست
گوشه چشمت بلای گوشه نشین است.
سعدی ( دیوان چ فروغی غزلیات ص 49 ) .
خلوت و تنهایی گزیدن، دوری و پرهیز از امال دنیوی
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست
گوشۀ چشمت بلای گوشه نشین است
در بستن از ؛ دوری جستن از. گوشه گرفتن از :
برگزیدم به خانه تنهایی
وز همه کس درم ببستم چست.
شهید.
کناره جستن از . . . . . . . . . . . . .
انزوا، اعتکاف

بپرس