گوشمالی

/guSmAli/

مترادف گوشمالی: تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات

معنی انگلیسی:
castigation, chastisement, discipline, lashing, penalty, punishment

لغت نامه دهخدا

گوشمالی. ( حامص مرکب ) سیاست. تنبیه. مجازات :
از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی.
نظامی.
رجوع به گوشمال شود.
- گوشمالی دادن ؛ گوشمال دادن.
رجوع به گوشمال دادن شود.
|| در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی :
مالشی بایست ما را زان که بربط را همی
گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا.
سنایی.

فرهنگ فارسی

مالیدن گوش کسی، کنایه ازتنبیه وادب کردن، گوشمال هم میگویند، گوشتابی نیزگفته شده
۱ - تنبیه سیاست مجازات : از حلق. او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی . ( نظامی ) ۲ - گوشمال دادن ۲ : مالشی بایست ما را زانکه بربط راهمی گوشمالی شرط باشد تا در آید در نوا. ( سنائی )

فرهنگ معین

(حامص . ) تنبیه .

فرهنگ عمید

۱. مالیدن گوش کسی.
۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن، گوش تابی: چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹ ).

واژه نامه بختیاریکا

گوش مالِکُو

مترادف ها

punishment (اسم)
اجر، تنبیه، تادیب، مجازات، گوشمالی، سزا

rebuke (اسم)
سرزنش، زخم زبان، ملامت، طعنه، گوشمالی، سرکوفت

scourge (اسم)
بلاء، شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه

فارسی به عربی

توبیخ , عقاب

پیشنهاد کاربران

بپرس