گوشزد

/guSzad/

مترادف گوشزد: تذکردادن، تفهیم، خاطرنشان

معنی انگلیسی:
caution, mention

لغت نامه دهخدا

گوشزد. [ زَ ] ( ن مف مرکب ) کنایه از سخنی و حرفی بود که یک بار دیگر شنیده شده باشد و نیز سخنی باشد که به شخصی بگویند تا وقتی از اوقات دیگر به کار آن شخص یا دیگری آید. ( برهان ). سخنی که یک بار شنیده باشند بلکه بمعنی مطلق شنیده شده و مسموع است. ( آنندراج ). سخنی که یک بار به گوش رسیده باشد. ( انجمن آرا ). به گوش خوردن و یک بار شنیده شدن. ( فرهنگ نظام ).
- گوشزد ساختن ؛ گوشزد کردن. شنواندن :
ناله ای تا به نهان گوشزد گل سازد
پر بلبل شود ار ریشه گل نیست عجب.
واله هروی ( از آنندراج ).
- گوشزد شدن ؛ گفته شدن به کسی. به سمع رسیدن :
شب ناله من گوشزد مرغ چمن شد
بیچاره گرفتار گرفتاری من شد.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
- گوشزد گردیدن ؛ گوشزد شدن. شنیده شدن : برهم خوردگی جماعت قزلباش شایع و گوشزد خاص و عام گردید. ( مجمل التواریخ گلستانه ).

فرهنگ فارسی

یاد آوری، گفتن حرفی یاخبری بکسی برای آگاه ساختن او
(اسم ) سخنی که بشخصی گویند تا وقتی بکار او یادیگری آید .۲ - سخنی که یکبار شنیده شده باشد . ۳ - ( مصدر ) بگوش خوردن شنیده شدن .

فرهنگ معین

(زَ ) (اِمص . ) یادآوری ، تذکر دادن ، خاطرنشان ساختن .

فرهنگ عمید

۱. یادآوری.
۲. گفتن حرفی یا خبری به کسی برای آگاه ساختن او.

پیشنهاد کاربران

گوشزد:تزکر دادن یا یادآوری کردن
به خاطر سپردن .
یادآوری

بپرس