گر ایزد بدین نوبه یاری کند
تو را و مرا گوشداری کند.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
چو جان در تنش گوشداری کنندبه مهر اندرون استواری کنند.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| گوش داشتن. استماع. اصغاء. شنودن. نیوشیدن. || خبرداری ، چه خبر از راه گوش معلوم میشود. ( چراغ هدایت ) : چو در غلام بناگوش همچو سیم توایم
به گوشداری ما کوش چون یتیم توایم.
درویش دهکی ( از چراغ هدایت ).
ولی در این بیت گوشداری به معنی محافظت و حراست است.