گوشتالو
/guStAlu/
مترادف گوشتالو: چاق، سمین، فربه، گوشتالود
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( گوشت آلو ) ( صفت ) پر گوشت فربه گوشت ناک : لیکن هر تنی این علاج بر نتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که بتازی لحیم گویند نه شحیم .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
تنگ نفس، فربه، چاق، گوشتالو، ثمین
سفت، پرعضله، قوی، پر زور، گوشتالو، نیرومند، ماهیچه دار
فربه، گوشتالو، چاق و چله
تنومند، فربه، جسیم، گوشتالو
فربه، چاق، گوشتالو
چاق، گوشتالو
گوشتالو، پر اب و تاب، تپل، گلوله وار
گوشتالو، چاق و چله، کوتاه و کلفت، قوز کرده
گوشتالو، مغزی، خمیری، کاغذی
چاق، گوشتالو
گوشتالو
چاق، گوشتالو
گوشت گاو، گوشت الو
گوشت الو، خزانه، گوشت یا پوست اویخته، ادم خپله و سنگین
فارسی به عربی
قوی
پیشنهاد کاربران
گوشتاک
تپل