گوشت دار

/guStdAr/

معنی انگلیسی:
fleshy, plump, pulpy

لغت نامه دهخدا

گوشت دار. ( نف مرکب ) دارای گوشت. || سمین و فربه و تناور. ( ناظم الاطباء ). بسیارگوشت. پرگوشت. گوشتالود. گوشتالو.
- میوه ( کدو، بادنجان ) گوشت دار ؛ که قسمت مأکول میان پوست و هسته آن نیک پر باشد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارای گوشت . ۲ - فربهچاق گوشتالو . یا میوه کدو بادنجان گوشت دار . آنچه قسمت ماکول میان پوست و هست. آن کاملا پر باشد.

فرهنگ عمید

دارای گوشت، پرگوشت، فربه.

مترادف ها

fleshy (صفت)
فربه، گوشتی، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان

meaty (صفت)
محکم، اساسی، گوشتی، گوشت دار، پرگوشت، مغز دار

فارسی به عربی

لحمی
سمین

پیشنهاد کاربران

بپرس