گوشت تلخ

/guSttalx/

معنی انگلیسی:
morose, crabbed, grumpy

لغت نامه دهخدا

گوشت تلخ. [ ت َ ] ( ص مرکب ) بداَدا. بدگوشت. ( یادادشت مؤلف ). نچسب. بدعنق. بدخلق.

فرهنگ فارسی

بد خلق بدادا : تمام هستی و شئون زندگانی وی با از دست دادن یک شوهر گوشت تلخ پر مدعا از بین رفته است .

فرهنگ معین

(تَ ) (ص مر. ) (عا. ) بداخلاق ، بدمعاشرت .

فرهنگ عمید

بدخو، بدخلق.

پیشنهاد کاربران

محمودی خورندی. راور
وشت تلخ به معنی اوقات تلخ، نچسپ، بد عنق. ای خصیصه یکی از حالات و بعد های منفی روانی نیز می باشد و به این مفهوم است که فرد گوشت تلخ ناتوان از درک مسائل و موضوعات ناخوشایند پیرامون خود می باشد و یک ضعف تلقی می گردد و حتی خصوصیات منفی به مانند حس تنفر و انتقام و. . . در فرد بارز است.
...
[مشاهده متن کامل]

بدخو، نچسب ، دل بهم زن
نچسب
کسی که رفتار و کردارش به دل نمیشینه و دیگران ازش بدشون میاد
تلخینه

بپرس