گوش فیل

/guSfil/

معنی انگلیسی:
taro, [kind of confection]

لغت نامه دهخدا

گوش فیل. [ ش ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن آروم کولوکازیا و یا آروم اسکولنتا است و آن را به عربی قلقاس الفیل و به فارسی قلقاس و گوش فیل می گویند. ( از واژه نامه گیاهی دکتر اسماعیل زاهدی ص 31 ). || قسمی از حلویات. قسمی شیرینی از آرد و تخم و مرغ و قند سوده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گیاهی است از راست. تک لپه ییها که جزو تیر. قلقاسها میباشد . گیاهی است علفی و دارای ساق. زیر زمینی غده یی و با گلهای معطر که اصل آن از هندوستان است و از آنجا به دیگر نواحی برده شده است آرن فیل گوش لوف حیه لوف الحیه لوف ارقط دراقیون لوف کبیر آذان الفیل لوف مستطیل اذن القسیس شجره التنین خبز القرود غرغنطیه ارون . ۲ - نوعی شیرینی . طرز تهیه : ۷۵ گرم آرد سفید را با یک استکان شیر و ۶ عدد زرد. تخم مرغ و یک سفیده خمیر کرده بگلوله های کوچکی تقسیم کنند و هر یک از گلوله ها را پهن و نازک کرده بهر شکل که خواهند می برند و یکی یکی آنها را در روغن داغ فرو برده نزدیک سرخ شدن بیرون آرند و خاک. قند روی آن پاشند

فرهنگ عمید

= پیلگوش

دانشنامه آزاد فارسی

گوش فیل (Amorphophallus)
جنسی متعلق به تیرۀ گل شیپوری. در جزایر هند شرقی یافت می شود. ساقۀ زیرزمینی گیاه هرساله یک برگ بسیار بزرگ، به طول سه متر، و یک گل آذین اسپادیس خیلی درشت، حامل هر دو گل نر و ماده، تولید می کند. در گونۀ گوش فیل غول Amorphophallus titanum، طول اسپادیس گاهی به سه متر می رسد.

پیشنهاد کاربران

گوش بستر. [ ب ِ / ب َ ت َ ] ( اِخ ) نام مردی عظیم گوش به عهد اسکندر. توضیح اینکه چون اسکندر ذوالقرنین متوجه شهر بابل شد در اثنای راه به کوهی رسید بس عظیم و در دامن آن کوه دریایی بود، لشکریانش به شکار مشغول شدند و مردی یافتند بزرگ جثه و درشت اعضاء و پرموی و پهن گوش. گویند پهنی گوش او به مثابه ای بود که چون خوابیدی یک گوش بستر و گوش دیگر لحاف کردی ، او را نزد اسکندر آوردند، تحقیق احوال او کرد و نام او پرسید، گفت : مرا �گوش بستر� نهادند نام. ( از برهان ) . گویند قومی باشند که ایشان را گلیم گوش گویند ودر افسانه های دروغ اسکندر آمده که آنها را اسکندر دیده و نام پرسیده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . رجوع به جهانگیری و رشیدی ، و گلیم گوش و گوشور در همین لغت نامه شود. فردوسی در �لشکر کشیدن سکندر سوی بابل � آرد:
...
[مشاهده متن کامل]

سکندر سپه سوی بابل کشید
ز گرد سپه شد جهان ناپدید. . .
پدید آمد از دور مردی سترگ
پراز موی و با گوشهای بزرگ
تنش زیر موی اندرون همچو نیل
دو گوشش به پهنای دو گوش پیل
چو دیدند گردان کسی زین نشان
ببردند پیش سکندر، کشان
سکندر نگه کرد زو خیره ماند
بر او بر همی نام یزدان بخواند
�چه مردی ؟� بدو گفت و �نام تو چیست ؟
ز دریا چه یابی و کام تو چیست ؟�
بدو گفت : �شاها! مرا باب و مام
همی گوش بستر نهادند نام �. . .
بشد گوش بستر هم اندر زمان
از آن شارسان برد مردم دمان.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1906 ) .
گلیم گوش. [ گ ِ ] ( ص مرکب ) مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف میکرده اند و آنها را گوش بستر هم میگویند. ( برهان ) . در عجایب المخلوقات چ هند 1331 هَ. ق. ص 584 آمده : گروهی بود که ایشان را منسک خوانند. و ایشان در جهت مشرق نزدیک یأجوج ( و ) یأجوج بر شکل آدمی بودند و مر ایشان را گوشهایی بود مانند گوش فیل. هر گوش مانند چادر باشد چون خواب کنند یکی از آن دو گوش بگسترانند و گوش دیگر چادر کنند ( ! ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . جمعی از نسل قابیل بن آدم که در حدود بلاد مشرق سکونت دارند و گوش ایشان بمثابه ای بزرگ است که یکی را بستر و دیگری را لحاف سازند چنانکه از تواریخ معلوم میشود :
در باغ کنون حریرپوشان بینی
بر کوه ، صف گهرفروشان بینی
بر روی هوا گلیم گوشان بینی
دلها ز نوای مرغ ، جوشان بینی.
منوچهری.
از بنا گوش برگ گل پیداست
غنچه خسپان گلیم گوشانند.
( آنندراج ) .

جواب چیستان خوردن کدام قسمت از فیل حلال است؟ ( منظور شیرینی گوش فیل )

بپرس