گوش فرا داشتن
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
گوش فرا. . . داشتن : تسلیم شدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 104 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 104 ) .
گوش کردن. پذیرفتن. گوش فرا دادن.
ای بلبل همدرد دمی گــوش فــرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم.
( فیض کاشانی )
بره کش از هـوش تهی بود مغز
گوش فرا ده بدان گفت نغز
( قاآنی )
... [مشاهده متن کامل]
ارومیه ی گریان خاموش ماند
و در سکوت به غلغله ی دوردست گوش فراداد،
( احمد شاملو: آواز شبانه برای کوچه ها )
ای بلبل همدرد دمی گــوش فــرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم.
( فیض کاشانی )
بره کش از هـوش تهی بود مغز
گوش فرا ده بدان گفت نغز
( قاآنی )
... [مشاهده متن کامل]
ارومیه ی گریان خاموش ماند
و در سکوت به غلغله ی دوردست گوش فراداد،
( احمد شاملو: آواز شبانه برای کوچه ها )