عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود
درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم.
سعدی.
|| به معنی متوجه شدن باشد و کنایه از دیدن و... نگاه کردن نیز هست. ( برهان ). متوجه شدن و دیدن. نگاه کردن. ( ناظم الاطباء ). اذن. ( لغت نامه مقامات حریری ). گوش دادن. پذیرفتن. استماع. ارعاع. اصغاء. اصاخه. انصات : بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.
ابوسلیک.
بگوئید پیغام فرخْش ْ رااز او گوش دارید پاسخْش ْ را.
دقیقی.
یکی نصیحت من گوش دار و فرمان کن که از نصحیت سود آن کند که فرمان کرد.
ابوالفتوح بستی.
نگه کن که مر سام را روزگارچه بازی نمود ای پسر گوش دار.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 131 ).
چنین گفت کز کهتر اکنون یکی سخن بشنو و گوش دار اندکی.
فردوسی ( شاهنامه ج 1 ص 181 ).
بدو گفت زال ای پسر گوش داریک امروز با خویشتن هوش دار.
فردوسی ( شاهنامه ج 2 ص 301 ).
بدو گفت از ایدر مرو پیشتربه من دار گوش از یلان بیشتر.
فردوسی ( شاهنامه ج 2 ص 487 ).
شاه گیتی به سخن گفتن او دارد گوش واو همی بارد چون در سخنها ز دهان.
فرخی.
مه گفت و نکو گفت من از تو نپسندم گر تو سخن ماه نکو گوش نداری.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 391 ).
ترا پندی دهم گر گوش داری به دانش بشنوی گر هوش داری.
( ویس و رامین ).
چنانکه جمله گوش به مثالهای تاش فراش سپه سالار دارند و از آن طاهر دبیر. ( تاریخ بیهقی ).همه گوش دارید آوای من
گراییدن گرز سرسای من.
اسدی.
پند از هرکس که گوید گوش دارگر مثل طوغانش گوید یا تکین.
ناصرخسرو.
طاعت و احسان وعلم و راستی را برگزین گوش چون داری به گفت بوقماش و بوقتب.
ناصرخسرو.
گرت هوش است و دل ز پیر پدرسخنی خوب گوش دار ای پور.
ناصرخسرو.
اگر بیدار و هشیاری و گوشت سوی من داری بیاموزم ترا یک یک زبان چرخ و دورانها.
ناصرخسرو.
گفتمش پوشیده خوشتر سر یاربیشتر بخوانید ...