گوش خر. [ خ َ ] ( اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صباره آمریکایی و گوش خر گویند. ( واژه نامه گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12 ).
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر :
تو فضول از میانه بیرون بر
گوش خر درخور است با سرخر.
سنایی.
گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را درنیابد گوش ِ خر.
مولوی.
|| ( اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. ( غیاث ). بی مصرف. به کارنیامدنی. ( یادداشت مؤلف ). و شاید به معنی استاعلم و علم باشد و محتمل است که به معنی بغلک باشد. ( مؤلف ) : درزیی صدره مسیح برید
علمش برد و گفت گوش خر است.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 67 ).
|| مجازاً، شرم مرد. ( یادداشت مؤلف ). آلت مرد : چو سوزنی پس وی گوش خر زدن گیرد
به خواب خرگوش اندر زند به عادت و خو.
سوزنی.