گوش تابی

لغت نامه دهخدا

گوش تابی. ( حامص مرکب ) عمل گوش تاب. گوش پیچی. گوش کسی را برای مجازات یا تأدیب پیچاندن. ( فرهنگ نظام ). گوشمالی و سیاست. ( ناظم الاطباء ). بر قیاس گوش تاب و با لفظ دادن و خوردن و کشیدن مستعمل. ( آنندراج ) :
سررشته گشته پنبه غفلت به کار من
از بس که گوش تابی استاد خورده ام.
ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گوش کسی را برای تنبیه و تادیب تابیدن گوشمالی گوش پیچی : سر رشته گشته پنب. غفلت بکار من از بس که گوشتابی استاد خورده ام . ( مفید بلخی )

فرهنگ عمید

= گوش مالی

پیشنهاد کاربران

بپرس