لغت نامه دهخدا
گوش تاب. ( نف مرکب )تابنده گوش. پیچنده گوش. گوش پیچ. || ( ن مف ) گوش تابیده. پیچیده گوش. || ( اِمص مرکب )گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت. ( ناظم الاطباء ). گوشمال. || ( اِ مرکب ) پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند. ( برهان ). پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند. ( ناظم الاطباء ). گوش پیچ.، گوشتاب. ( اِ مرکب ) عصیر گوشت. آب گوشت. || یک قسم نانخورشی که از گوشت سازند، و آبگوشت نیز نامند. ( ناظم الاطباء ) : وحشوها نرم باید چون کشطاب غلیظ با جلاب و روغن بادام و گوشتاب از گوشت بزغاله... ( ذخیره خوارزمشاهی ).، گوشتاب. ( اِ مرکب ) عصیر گوشت. آب گوشت. || یک قسم نانخورشی که از گوشت سازند، و آبگوشت نیز نامند. ( ناظم الاطباء ) : وحشوها نرم باید چون کشطاب غلیظ با جلاب و روغن بادام و گوشتاب از گوشت بزغاله... ( ذخیره خوارزمشاهی ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) تابند. گوش پیچند. گوش . ۲ - گوش تابیده پیچیده گوش . ۳ - تاب دادن گوش برای تنبیه گوشمالی . ۴ - ( اسم ) پارچه ایست که دور گوش و سر پیچند : گوش پیچ .، ( گوشت آب ) (اسم ) قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت : و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله ...