گوسفند انداز

لغت نامه دهخدا

گوسفندانداز. [ ف َ اَ دا ] ( نف مرکب ) اندازنده گوسفند. افکننده گوسفند. || ( اِ مرکب ) صاحب آنندراج آرد: فنی از کشتی که چون حریف را به جنگ بر زمین فرازند یک دست پس گردنش و دیگر در میان هر دو شاخش بند کرده از جا بردارند و باز بر زمین زنند. و شعر ذیل را از میر نجات به شاهد لغت فوق آورده است ، هرچند که مبین شرح فوق است نه شاهد کلمه :
شیخ مرطوبی ِ ما دنبه سستی دارد
گوسفندی است که انداز درشتی دارد.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) افکنند. گوسفند . ۲ - ( کشتی ) فنی است از کشتی و آن چنانست که چون حریف را بچنگ بر زمین فرا زنند یک دست پس گردنش و دیگر در میان هر دو شاخش بند کرده و از جا بر دارند و باز بر زمین زنند .

پیشنهاد کاربران

بپرس