گوزگندم. [ گ َ / گُو گ َ دُ ] ( اِ مرکب ) بیخ گیاهی است که در نظر چنان نماید که گویا پنج شش دانه گندم است که بر هم چسبیده اند و خوردن آن منع آرزوی خاک خوردن کند. گویند اگر یک کیله از آن را باده رطل عسل و سی رطل آب نیک در هم آمیزند و در ظرفی کرده سر آن را بگیرند درساعت شراب رسیده خوشگوار گردد و آن شراب فربهی آورد و قوت باه دهد، و آن را معرب کرده جوزجندم خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). رشیدی گوید: و آن را «گل گندم نیز گویند»، ولی اشتباه است و گل گندم گیاه دیگری است که گورگندم نیز نامیده میشود و با گوزگندم ارتباطی ندارد. رجوع به گورگندم و گل گندم و فرهنگ نظام و برهان قاطع ذیل گل گندم و گوزگندم شود. خروالحمام ( نزد اهل رقه ). تربةالعسل ( نزد اهل شرق اندلس ). شحم الارض. بهق الحجر. زهرةالحجر. رجوع به جامع المفردات ابن البیطار و ترجمه فرانسه آن شود.