گوزگند

لغت نامه دهخدا

گوزگند. [ گو /گ َ ] ( اِ مرکب ) بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. ( برهان ). سخنان هرزه. ( رشیدی ). سخنان هرزه و بد و زشت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند :
حاسد چو بیند این سخن همچو شیر و می
چون سرکه گردد آن سخن گوزگند او.
خاقانی ( از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و شعوری ج 2 ص 317 و دیوان چ عبدالرسولی ).
از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او
وز گوزگند شاعران وز دمدمه ی ْ هر ژاژخا.
مولوی ( از جهانگیری و شعوری ).
ولی بیت خاقانی در چ سجادی چنین ضبط شده است :
حاسد چو بیند این سخنان چو شیر و می
چون سرکه گردد آن سخن لورکند او.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 368 ).
و بیت مولوی در دیوان شمس چ فروزانفر چنین ضبط شده است :
از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او
وز لورکند شاعران وز دمدمه ی ْ هر ژاژخا.
( دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 22 ).
رجوع به لور و لورکند و لوروکند و لوره کند شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - ضرط. بدبو . ۲ - سخنان لاف و گزاف و هرزه . توضیح در دیوان خاقانی چاپ عبدلرسولی ص ۳۷۷ آمده : حاسد چو بیند این سخنان چو شیرومی سرکه نماید آن سخن گوز گند او . رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و شعوری نیز بیت را بهمین وجه ذکر کرده اند اما در دیوان چاپ دکتر سجادی ص ۳۶۸ مصراع دوم چنین است : چون سر که گردد آن سخن لور کند او . همچنین جهانگیری و شعوری بیت ذیل را از مولوی آورده اند : از بوسها بر دست او و ز سجده ها بر پای او وز گوز گند شاعران و زدمدم. هز ژاژخا . ولی مصراع دوم این بیت هم در دیوان کبیر چاپ آقای فروزانفر ج ۱ ص ۲۲ چنین آمده : وز لور کند شاعران وز دمدم. هر ژاژخا .

فرهنگ معین

(گَ ) ۱ - (اِمر. ) ضرطة بد بو. ۲ - کنایه از: سخنان لاف و گزاف و هرزه .

فرهنگ عمید

= جوزغند

پیشنهاد کاربران

بپرس