گوزو

لغت نامه دهخدا

گوزو. ( ص نسبی ) آنکه بسیار گوزد. که بسیار تیز دهد. آنکه بسیار باد از او دفع شود. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که بسیار گوزد آنکه بسیار تیز دهد .

فرهنگ معین

(ص مر. ) (عا. ) آن که زیاد می گوزد. کنایه از آدم بی اهمیت .

واژه نامه بختیاریکا

تِرنا

پیشنهاد کاربران

بی ارزش
راحت الصدور
کسی که . . . خاک تو سرش
کسی که بی تربیت است
نوازنده گوز
آدم بیخوی
کسی که می گوزد، انسان گوزو
طبق گفته پروا :
کسی که میگوزد
در عرف به کسی زیاد میگوزد گویند
معمولا با خنده همراه است
گوزیسم = عارضه ی کسانی که به گوزیدن عادت کرده اند
گوزو = گوزنده

ما توی زبان فارسی واژه ای داریم به اسم "گوزو"
به گفته چامسکی زبان آن چیزی هست که گویشور بومی زبان ازش در مکالمات روزمره استفاده میکنه، و این واژه وجود داره
هر چقدر هم که بخواید سانسورش کنید
لطفا عوض خواستن از کاربر که واژه ی معادل ارائه کنه، واژگان معادل درست رو برای هر لغتی، هرچند به نظرتون خجالت آور باشه ارائه بفرماییدو واقعیات رو نادیده نگیرید، زبان را هم سانسور نکنید.
...
[مشاهده متن کامل]

گوزو =در گویش ترکی منطقه قشلاق چرخلو به بره گوزو میگویند.
Farty
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس