گوزهر

لغت نامه دهخدا

گوزهر. [ گ َ وِ زَ ] ( اِخ ) عقده رأس و ذنب را گویند و آن دو نقطه تقاطع فلک حامل ومایل قمر است ، و معرب آن جوزهر باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). در بندهشن فصل 5 بند 2 «گوزهر» و «موش پریک » با سیارات مربوط دانسته شده ، ضد ماه و خورشید می باشند. «پورداود، یسنا ج 1 ص 195 حاشیه 2». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به جوزهر شود.

گوزهر. [ ] ( اِخ ) یکی از پادشاهان بازرنگی فارس معاصر بابک پدر اردشیر. رجوع به ایران باستان ج 3 صص 2529 - 2530 شود.

فرهنگ فارسی

یکی از پادشاهان بازرنگی فارس معاصر بابک پدر اردشیر .

پیشنهاد کاربران

کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی.
در زبان ملکی گالی بشکرد

بپرس