گوزه

لغت نامه دهخدا

گوزه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) غوزه پنبه. ( جهانگیری ). به وزن و معنی غوزه. جوزق معرب آن. ( رشیدی ). غلاف. غوزه پنبه. و با زای فارسی هم آمده است. ( از برهان ). غوزه پنبه. ( ناظم الاطباء ). گرزپنبه. جوزةالقطن. جوزقه. گوزغه. غوژه :
بقای جانش باد ودو چشم حاسد او
برون کشیده از سر چو پنبه از گوزه.
سوزنی ( از جهانگیری و شعوری ج 2 ص 327 ).
رجوع به غوزه و گوژه شود. || غلاف وغوزه خشخاش. ( برهان ). غوزه کوکنار. ( از جهانگیری ). غلاف خشخاش. ( ناظم الاطباء ). گرز خشخاش. رجوع به غوزه و گوژه شود. || پیله ابریشم. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به غوزه و گوژه شود. || صمغ سرخ که از بوته جهودانه حاصل شود.( الفاظ الادویه ). ظاهراً تصحیف گوژده است و رجوع به گوژده شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - غلاف پنبه گوزغه : بقای جانش باد و دو چشم حاسد او برون کشیده از سر چو پنبه از گوزه . ( سوزنی ) ۲ - غلاف و غوز. خشخاش غوز. کو کنار . ۳ - پیل. ابریشم .

پیشنهاد کاربران

بپرس