لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
گوز دادن ؛ گوز زدن ، چیزی که بگرو گذارند چون مصحف به هندو دادن :
داد مخلص دل بزلفت با هزاران التماس
چون پریشانی که مصحف را به هندو میدهد.
مخلص.
داد مخلص دل بزلفت با هزاران التماس
چون پریشانی که مصحف را به هندو میدهد.
مخلص.
تلنگش دررفتن ؛ گوزیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .