گوریدگی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
گرفتاری، گره، بغرنجی، تله، شوریدگی، کمند، گوریدگی
دام بلا، چیز در هم پیچیده، نخ گوریده، گوریدگی، شانه مخصوص جدا کردن تارهای نخ، از هم جدا کردن الیاف
گرفتاری، اشفتگی، گیر، گره، گوریدگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید