( مصدر ) طبل نواختن کوس زدن :{[W]گرفتن[/W][M]( گرفت گیرد خواهد گرفت بگیر گیرنده گیرا گرفته ) . ۱ - ( مصدر ) بدست آوردن قبض کردن ستاندن اخذ کردن . ۲ - برداشتن . ۳ - ( مصدر ) سد شدن . ۴ - ( مصدر ) سد کردن بسته کردن . ۵ - قبول کردن پذیرفتن . یا گرفتن دینی ( مذهبی ) . پذیرفتن آنرا بدان دین در آمدن : باید که دین نصرانی گیری چه ایشان خلقی بسیاراند . ۶ - انتخاب کردن برگزیدن : تو مومنی گرفته محمد را او کافر و گرفته مسیحا را . ( ناصر خسرو ) ۷ - اسمی را اتخاذ کردن : و نهایت او ( جسم ) سطح است و این نام از بام خانه گرفتند . ۸ - مواخذه کردن اعتراض کردن : گفت : رب لاتواخذهم فانهم لا یعلمون . یارب . مگیر ایشان را که ایشان نمیدانند که من پیغمبرم . ۹ - اثر کردن تاثیر کردن : سلطان محمود مردی متعصب بود در اواین تخلیط بگرفت و مسموع افتاد . این اول دفعه بود که ابهت یک زن مرا گرفته بود . ۱٠ - ازدواج کردن عقد کردن : دختر باین زشتی را که میگیرد ۱۱ ? - فرض کردن محسوب داشتن گرفتم که بر خون این مرد تشنه یی . ۱۲ - تسخیر کردن مسخر ساختن : و همت وی ( شاپور ) همه ساله مصروف بودی بگشایش جهان تا هم. جهان را بگرفت . ۱۳ - ربودن ( مالی یا وجهی را ) . ۱۴ - صید کردن شکار کردن : صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد ۱۵ - بلند کردن : بگیریدش از پشت آن پیل مست به پیش من آرید بسته دو دست . ۱۶ - منجمد شدن یخ پستن : گرفت آب کاسه زسرمای سخت چو زرین ورق گشت برگ درخت . ( عمعق ) ۱۷ - ( مصدر ) بهم بسته شدن جوش خوردن : همچون صبر که به شکستگیها بمالند و ببندند بگیرد و درست شود . ۱۸ - ( مصدر ) اسیر کردن : پس عیاران را بگرفتن گرفت و بند همی کرد و بکرمان فرستاد . ۱۹ - خوردن تناول کردن : نه گیرد طعام و نه گیرد شراب نه گوید سخن با سخن گستری . ( منوچهری ) ۲٠ - فرو بردن . ۲۱ - عارض شدن روی دادن . ۲۲ - نقش بستن . ۲٠ - شغلی را بعهده گرفتن . ۲۴ - کسوف و خسوف شدن : ز آفتاب رخت ماه تاب میگیرد زماه طلعت تو آفتاب میگیرد . ( سلمان ساوجی ) ۲۵ - در بسیاری از ترکیبات فعلی بمعنی کردن آید : آماس گرفتن ستایش گرفتن نیایش گرفتن سجده گرفتن حذر گرفتن . ۲۶ - پس از مصدر ( بسیط یا مرکب ) بمعنی شروع کردن و آغاز کردن آید : ستودن گرفت آنگهی زال را خداوند شمشیر و کوپال را . حاجیان ... میرفتند و اعیان بر اثر ایشان آمدن گرفتند . این شب گفتند : ما را فلان زن باید و افسون خواندن گرفتند . ۲۷ - ( رانندگان ) رسیدن به ماشینی که از جلو میرود و گذشتن از آن : این شورلت را بگیر . ۲۸ - تماس یافتن : سید میران سر شان. پالتو خود را که بدیوار گرفته و گچی شده بود تکاند ... . ۲۹ - گیر کردن : نوک کفشش دمبدم بسنگها میگرفت و اهمیت نمیداد ۳٠ ? - شعله ور شدن آتش مشتعل شدن . یا ترکیبات : خود را گرفتن . افاده کردن تکبر فروختن : سابقا مهربانتر بود و کمتر خودش را میگرفت . یا خدا فلان را از بهمان نگیرد . آن شخص یا شئ برای وی پایدار بماند . یا گرفتن ارتفاع . بدست آوردن ارتفاع سیارات توسط اسطرلاب و غیره . یا گرفتن چراغ . خاموش کردن آن . یا گرفتن خاطر . رنجیده خاطر شدن دلتنگ شدن . یا گرفتن دل . دلتنگ شدن . یا گرفتن دندان کندن دندان . یا گرفتن رقم . نقش بستن نوشته شدن . یا گرفتن صدا ( آواز ) . خفه و ناهنجار بودن صدا . یا گرفتن نمک کسی را . بجزای نمک حرامی گرفتار آمدن .