- گورگه گرفتن ؛ رجوع به گورگه شود.
گورگه. [ گ َ وُ گ َ / گ ِ ] ( مغولی ، اِ ) به مغولی کوس و طبل باشد. و آن را گورگا نیز گویند. ( از آنندراج ) :
سپه کار پیکار برساختند
گورگه زده سورن انداختند.
شرف الدین علی یزدی ( از آنندراج ).
رجوع به گورگا شود.گورگه.[ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) محل گورخر. گورگاه :
کفل گرد کردند گوران دشت
مگر شیر از این گورگه درگذشت.
نظامی.
بر گرد حظیره خانه کردندزآن گورگه آشیانه کردند.
نظامی.
گورگه. [ گُرْ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گورک بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و14500 گزی خاور شوسه مهاباد به سردشت. کوهستانی و معتدل سالم و دارای 920 تن سکنه است. آب آن از رودخانه شیتو است. محصول آن غلات و توتون و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).