گورگاه

لغت نامه دهخدا

گورگاه. ( اِ مرکب ) گور. قبر. گورجای :
که این قادسی گورگاه من است
کفن جوشن و خون کلاه من است.
فردوسی.
وگر نابرومند راهی بود
وگر بر زمین گورگاهی بود.
فردوسی.
زمین عجم گورگاه کی است
در او پای بیگانه وحشی پی است.
نظامی.

گورگاه. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 50000 گزی شمال کرمان و 4000 گزی باختر راه مالرو شهداد به راور. سکنه آن 12 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

پیشنهاد کاربران

گُوِرگاه:گورگا ( به پیش گاف نخست وبه زیر واو ) جای گردآوردن گاوهابرای فروش، بازارفروش مال یاستوران وچهارپایان بویژه گاو!
بهمین نام جایی بوده درمشهدبنام گُوِرگاه سراب، پیش از زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی که گاوهارابرای فروش میآوردندولی کم کم باگسترش شهر،
...
[مشاهده متن کامل]

برخِه وبخشی ازشهرشده وامروزبنام میدان وخیابان سعدی ( ایستگاه ومیدان سراب ) ناموَر است!

بپرس