گورچین

لغت نامه دهخدا

گورچین. [ گ ُ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر که از لحاظ اداری تابع بخش بستان آباد شهرستان تبریز است. کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 170 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گورچین. [ گ ُ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در 10 هزارگزی شمال بستان آباد و در مسیر شوسه اردبیل به بستان آباد واقع شده است. جلگه و سردسیر است. سکنه آن 213 تن است. آب آن از زهاب اوجان چای است. محصول آن غلات ویونجه و درخت تبریزی و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن شوسه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در ۱٠ هزار گزی شمال بستان آباد و در مسیر شوسه ادربیل به بستان آباد واقع شده است . جلگه و سردسیر است .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

گؤوَرچین از معدود کلمات تورکی است که هم ردیف فارسی مناسب دارد.
کبودر ( کبوتر )
هرچند کبود هم ممکن است با ریشه شناسی دقیق از جاهای دیگری سردربیاورد.
گؤوَرماق همان کبود شدن است.
گؤو مچید ( مسجد کبود )
...
[مشاهده متن کامل]

کبودی گردن این جاندار محتمل وجه تسمیه نام گذاری این پرنده است
اوز بکی
Kaptar
تورکمنی
Kepter
فیجی هندی
Kabutar

نام پرنده ای سیاه، بزرگ تر از گنجشک که در اهر فراوان است

بپرس