گورانه

لغت نامه دهخدا

گورانه. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 14 هزارگزی خاور قزوین. جلگه ومعتدل است. سکنه آن 89 تن است. آب آن از قنات و دربهار از رودخانه دیزج تأمین میشود. محصول آن غلات و جالیزکاری و شغل اهالی زراعت و راه آن نیمه شوسه فرعی به قزوین است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

دهی است جزئ دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در ۱۴ هزار گزی خاور قزوین .

گویش مازنی

/gooraane/ صدای گاو به هنگام حمله ی حیوان وحشی & نوعی نفرین است به معنی: گور به گور شوی

پیشنهاد کاربران

زط. [ زُطط ] ( اِخ ) گروهی از هند، هرب جت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . مأخوذ از هندی ، گروهی در هندوستان که جت گویند. ( ناظم الاطباء ) از جَت فارسی ، به عقیده حمزه [ اصفهانی ] از
...
[مشاهده متن کامل]
اعقاب کولیها و چنگیانه می باشند، که بهرام گور دوازده هزار تن از این نوازندگان را از هند به ایران آورده بود. و هنوز در دمشق این نام را برای خود حفظ کرده اند. ( از دزی ج 1 ص 591 ) . طبقه ای از طبقات مردم هند و آنان حفاظ طرق باشندو از جنس سند هستند. ( از مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . حفاظ راهها در هند و آنان جنسی از سند باشند که موسوم به جتان اند. ( یادداشت ایضاً ) . لوری. لوکی. غربتی. غربال بند. کولی. قرشمال. غره چی. چینگانه. حمزه اصفهانی �زط� را ظاهراً بجای لولی و لوری بکار می برد. ( از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به ضحی الاسلام ، البیان و التبیین ج 1 ص 47، عقد الفرید ج 8 ص 146 و ابن اثیر ج 6 صص 181 - 182 شود.

بپرس