فریدریش لودویگ گوتلوب فرگه ( آلمانی: Friedrich Ludwig Gottlob Frege; زادهٔ ۱۸۴۸ – درگذشتهٔ ۱۹۲۵ ) ریاضی دان، منطق دان و فیلسوف برجستهٔ آلمانی در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی است.
دستگاه صوری او، در واقع، عبارت بود از حساب محمولات برای نمایش منطق تفکّر و استنباط ( Inference ) ، و فرگه با ایجاد این نظام صوری سهم به سزایی در بنیان گذاری منطق نوین دارد.
در بارهٔ زندگی شخصی وی یافته های زیادی در دسترس نیست. گفته شده که زندگانی وی آکنده از مصیبت بوده است. او در ۸ نوامبر ۱۸۴۸ در ویسمار در مکلنبورگ - فورپومرن، ناحیه ای در شمال آلمان زاده شد. [ ۱] هجده ساله که بود پدر و در ۳۰ سالگی مادرش را از دست داده است. در این که فرزندی داشته یا نه میان محققان اختلاف وجود دارد. باور بر این است که تمام فرزندان وی در جوانی با مرگ هم آغوش شده اند و همسرش نیز به مرگی زود هنگام مرده است. فرگه در بیشتر زمان عمرش از بیماری رنجور بود. پسر خواندهٔ وی به نام آلفرد پس از مرگش زنده ماند ولی او هم در جنگ کشته شد. [ ۲]
فرگه در ۲۱ سالگی وارد دانشگاه ینا شد. دو سال بعد به دانشگاه گوتینگن رفت، جایی که وی دکترایش در هندسه را گرفت. وی بلافاصله پس از آن برای گرفتن کرسی تدریس به دانشگاه ینا بازگشت، ولی گرفتن آن پست هیچ حمایت مالی ای را برای وی در بر نداشت و ناچار شد از مادرش کمک بگیرد. فرگه در دانشگاه ینا باقی ماند. تا این که به مقام استاد تمام افتخاری در ۱۸۹۶ دست یافت. وی سرانجام در سال ۱۹۱۸ بازنشست شد. [ ۳]
مطلب وی به طور کلی از این قرار است: چیزی از چیز دیگری یا لازم می آید یا نمی آید و در هر صورت این اثر یا امر، ارتباطی با روانشناسی آدمی ندارد. به کلی می توان گفت منطق ساخته ی دستگاه فکری انسان نیست. روابط منطقی کاملاً از ذهن مستقل است، و موجودات می توانند این رابطه را کامل درک کنند، ناقص درک کنند و یا اصلاً نادیده بگیرند و یا حالات دیگر. گزاره های منطقی حقایقی عینی هستند که ممکن است ما آنها را درک کنیم و یا بلعکس، ولی ارتباطی با وجوه فکر و عقلی بشر ندارد. پیش از این، پرسش فلسفی دکارت که "من چه می توانم بدانم؟" در فلسفه غربی ریشه کرده بود بدین صورت که معرفت شناسی عامل اصلی شناخت و فهم ما از جهان معرفی می شد و اینگونه فکر می کردند که :< موضوع عمده تحقیق در ذهن افراد می گذرد> . در صورتی که فرگه این سخن را قبول نکرد و گفت فلسفه باید بر پایه منطق باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدستگاه صوری او، در واقع، عبارت بود از حساب محمولات برای نمایش منطق تفکّر و استنباط ( Inference ) ، و فرگه با ایجاد این نظام صوری سهم به سزایی در بنیان گذاری منطق نوین دارد.
در بارهٔ زندگی شخصی وی یافته های زیادی در دسترس نیست. گفته شده که زندگانی وی آکنده از مصیبت بوده است. او در ۸ نوامبر ۱۸۴۸ در ویسمار در مکلنبورگ - فورپومرن، ناحیه ای در شمال آلمان زاده شد. [ ۱] هجده ساله که بود پدر و در ۳۰ سالگی مادرش را از دست داده است. در این که فرزندی داشته یا نه میان محققان اختلاف وجود دارد. باور بر این است که تمام فرزندان وی در جوانی با مرگ هم آغوش شده اند و همسرش نیز به مرگی زود هنگام مرده است. فرگه در بیشتر زمان عمرش از بیماری رنجور بود. پسر خواندهٔ وی به نام آلفرد پس از مرگش زنده ماند ولی او هم در جنگ کشته شد. [ ۲]
فرگه در ۲۱ سالگی وارد دانشگاه ینا شد. دو سال بعد به دانشگاه گوتینگن رفت، جایی که وی دکترایش در هندسه را گرفت. وی بلافاصله پس از آن برای گرفتن کرسی تدریس به دانشگاه ینا بازگشت، ولی گرفتن آن پست هیچ حمایت مالی ای را برای وی در بر نداشت و ناچار شد از مادرش کمک بگیرد. فرگه در دانشگاه ینا باقی ماند. تا این که به مقام استاد تمام افتخاری در ۱۸۹۶ دست یافت. وی سرانجام در سال ۱۹۱۸ بازنشست شد. [ ۳]
مطلب وی به طور کلی از این قرار است: چیزی از چیز دیگری یا لازم می آید یا نمی آید و در هر صورت این اثر یا امر، ارتباطی با روانشناسی آدمی ندارد. به کلی می توان گفت منطق ساخته ی دستگاه فکری انسان نیست. روابط منطقی کاملاً از ذهن مستقل است، و موجودات می توانند این رابطه را کامل درک کنند، ناقص درک کنند و یا اصلاً نادیده بگیرند و یا حالات دیگر. گزاره های منطقی حقایقی عینی هستند که ممکن است ما آنها را درک کنیم و یا بلعکس، ولی ارتباطی با وجوه فکر و عقلی بشر ندارد. پیش از این، پرسش فلسفی دکارت که "من چه می توانم بدانم؟" در فلسفه غربی ریشه کرده بود بدین صورت که معرفت شناسی عامل اصلی شناخت و فهم ما از جهان معرفی می شد و اینگونه فکر می کردند که :< موضوع عمده تحقیق در ذهن افراد می گذرد> . در صورتی که فرگه این سخن را قبول نکرد و گفت فلسفه باید بر پایه منطق باشد.
wiki: گوتلوب فرگه