گوبروت. [ گ َ / گُو ب ُ ] ( ص مرکب ) گاوریش. احمق. ( یادداشت مؤلف ) : بکوفتم دری از خام قلتبانی بازبه گوبروتی باز ایدر آمدم از در.مسعودسعد.