گوالنده

لغت نامه دهخدا

گوالنده. [ گ ُ ل َ دَ / دِ ] ( نف ) نامی. نموکننده. بالنده. || جنباننده کودک به روی دستها و یا زانوها. ( ناظم الاطباء ). || آنکه قدرت درست راه رفتن ندارد و بر زمین میخزد( ؟ ) :
رود خاک درش عالم برومال
گوالنده پهن رفته چو اطفال.
میرنظمی ؟ ( از فرهنگ شعوری ج 2 ص 327 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نمو کننده بالنده .

فرهنگ عمید

بالنده، نمو کننده.

پیشنهاد کاربران

بپرس