گو یار
لغت نامه دهخدا
گویار. [ گ َ / گُو ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف گاویار مرکب از گو به معنی گاو و بقر + یار، پسوند معاونت. گاوبان. گوگل بان مخفف گاوباره. دوست دارنده گاو.( آنندراج ). گوبار. رجوع به گاوباره و گوباره شود.
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
گویار: مطابق است با خوانش آقای نُوبِرگ که آن را یکی از نواحی اصفهان دانسته. شاید همان جوباره باشد، از محلات اصفهان.
آقای نوبرگ آن را نام قبیله یا محلی تشخیص داده و مطابقش دانسته با یکی از روستاهای خان لنجان، از محلات اصفهان.
کتاب کارنامه ی اردشیر بابکان، قاسم هاشمی نژاد، ص ٧٩
آقای نوبرگ آن را نام قبیله یا محلی تشخیص داده و مطابقش دانسته با یکی از روستاهای خان لنجان، از محلات اصفهان.
کتاب کارنامه ی اردشیر بابکان، قاسم هاشمی نژاد، ص ٧٩