گو یار

لغت نامه دهخدا

گویار. ( اِخ ) از جمله دانشمندانی است که به سال 1880 م. به کشف و خواندن خط میخی وان [ شهری در مشرق آسیای صغیر ] موفق گردید. ( ایران باستان ج 1 ص 48 ).

گویار. [ گ َ / گُو ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف گاویار مرکب از گو به معنی گاو و بقر + یار، پسوند معاونت. گاوبان. گوگل بان مخفف گاوباره. دوست دارنده گاو.( آنندراج ). گوبار. رجوع به گاوباره و گوباره شود.

گویش مازنی

/go yaar/ چراننده ی گاو در صحرا

پیشنهاد کاربران

گویار: مطابق است با خوانش آقای نُوبِرگ که آن را یکی از نواحی اصفهان دانسته. شاید همان جوباره باشد، از محلات اصفهان.
آقای نوبرگ آن را نام قبیله یا محلی تشخیص داده و مطابقش دانسته با یکی از روستاهای خان لنجان، از محلات اصفهان.
کتاب کارنامه ی اردشیر بابکان، قاسم هاشمی نژاد، ص ٧٩

بپرس