گهگاه

/gahgAh/

معنی انگلیسی:
infrequently, occasionally, periodically, rarely, seldom, sometimes, infrequent, occasional

لغت نامه دهخدا

گه گاه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) مخفف گاهگاه :
مگر که غالیه میمالی اندر او گه گاه
وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار.
فرخی.
قرآن که مهین کلام دانند آن را
گه گاه نه بردوام خوانند آن را.
( منسوب به خیام ).
مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بود
نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه.
سوزنی.
خاک ار ز رخت نور برد گه گاهی
منزل به فلک برآورد چون ماهی.
خاقانی.
با آنکه از وی غایبم وز می چو حافظ تایبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم.
حافظ.
رجوع به گاهگاه شود.

فرهنگ فارسی

گاه گاه، گاهی، بعضی اوقات
گاه گاه : با آنکه از وی غایبم و ز می چو حافظ تایبم در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنیم . ( حافظ )

فرهنگ عمید

گاهی، بعضی اوقات.

مترادف ها

occasionally (قید)
گاه و بیگاه، گهگاه، بعضی از اوقات

فارسی به عربی

من حین لآخر

پیشنهاد کاربران

جسته گریخته
ever and again
گاهی اوقات
گهگاهی معنی می شود: هر از گاهی
در مواردی
هر از چند گاهی
هر از گاهی
occasionally
گهگاه =بعضی اوقات _ گاهی
بعضی اوقات - تعریف گهگاه

جسته و گریخته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس