گهر

/gahar/

مترادف گهر: جوهر، گوهر

لغت نامه دهخدا

گهر. [ گ ُ هََ ] ( اِ ) مخفف گوهر و به تمام معانی آن است. رجوع به گوهر شود.

گهر. [ گ َ هََ ] ( اِخ ) نام رفیق و همدمی مر افراسیاب را. ( ناظم الاطباء ) ( اشتنگاس ). در ولف چنین نامی نیامده است.

گهر. [ گ َ هََ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمدی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. در کنار شوسه آرو به بهبهان. واقع در جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه آن 175 تن است. آب آن از رودخانه خیرآباد تأمین میشود. محصولات آن غلات ، میوه ، برنج ، کنجد و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه ، جوال و گلیم بافی میباشد. ساکنان از طایفه بویراحمد گرمسیری هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - هر یک از معدنیات کانی : بسی نفط و روغن بر آویختند همی بر سر گوهران ریختند . همی ریخت هر گوهری یک رده چو از خاک تا تیغ شد آژده . ۲ - جماد مقابل نبات و حیوان : از گوهر و از نبات و حیوان بر خاک ببین سه خط مسطر . ( ناصر خسرو ) یا گوهر مریخ . انگشت زغال . ۳ - هر یک از سنگهای قیمتی ( احجار کریمه ) : و از وی ( هندوستان ) گوهر های گوناگون خیزد چون مروارید و یاقوت والماس و مرجان و در . ۴ - مروارید لولو : چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز . ( رودکی ) یا ترکیبات اسمی . گوهرتر . ۱ - گوهر آبدار . ۲ - اشک . ۳ - سخن با آب و تاب . یا گوهر تف دار . گوهری که داغ سفید داشته باشد . یا گوهر دل . حقیقت دل میان قلب : یا گوهر دیده . ۱ - بینایی . ۲ - اشک چشم . یا گوهر روشن . ۱ - گوهر ( سنگ قیمتی ) درخشان . ۲ - طینت و فطرت پاک . یا گوهر سرخ شده . ۲ - سخن مبتذل و مشهور . یا گوهر سنجیده . ۱ - گوهر وزن شده . ۲ - سخن موزون و درست . یا گوهر سیراب . لولو و مروارید رسیده . یا گوهر شاهوار . ( شهوار ) گوهری که لایق شاه باشد . یا گوهر شب تاب . گویند نوعی لولو باشد که در شب مثل چراغ می تابد گوهر شب چراغ . یا گوهر شب چراغ . یا گوهر غلطان . در و مروارید . یا گوهر کان . گوهر استخراج شده از معدن . یا گوهر کانی . گوهر معدنی . یا گوهر مژگان . اشک . یا گوهر معانی . ۱ - معانی عالی . ۲ - صفات و اسمائ الله .یا گوهر معنی . گوهر معانی . یا گوهر مقصود . گوهری ک مطلوب و منظور باشد . یا گوهر ملک . ۱ - پادشاه . ۲ - پادشاهزاده ولیعهد . یا گوهر نظم . شعر عالی . یا گوهر نهنگ آویز . گوهری که بگردن نهنگ آویخته شده و در گرفتن آن بیم جان باشد : گفت ازین گوهر نهنگ آویز چه گریزم که نیست جای گریز . ( هفت پیکر ) یا گوهر نیم سفت . ۱ - گوهری که سوراخ آن بسیار باریک بود و هنوز گشاده نکرده باشند که در او رشته یا تار توان کشید . ۲ - کلام سر بسته که مفهوم همه کس نباشد . ۳ - کلامی که تمام قواعد و قوانین سخن در آن مراعات نشده باشد . یا گوهر یکتا . گوهر یکدانه . یا گوهر یکدانه . ۱ - گوهر بی نظیر و منحصر بفرد . ۲ - شخص گرانمایه و بی نظیر . یا ترکیبات فعلی . کان به گوهر رسیدن . ۱ - ( در کندن ) معدن بگوهر رسیدن . ۲ - بمراد رسیدن بمقصود و اصل شدن . یا گوهر به تیشه شکستن . خرد و بقطعات کردن گوهر بضرب تیشه . یا گوهر به دریا بردن . عملی لغو و بیهوده کردن زیره بکرمان بردن . یا گوهر به رشته کردن . گوهر نشاندن ترصیع . گوهر برشته کردن پارسی ترصیع بود . یا گوهر به رشته کشیدن . ۱ - جواهر را در آوردن. ۲ - سخنان فصیح و بلیغ آوردن : صراف سخن بلفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر . ( نظامی ) یا گوهر به عمان بردن . گوهر بدریا بردن . ۵ - هر یک از چهار عنصر : کجا گوهری چیره شد زین چهار یکی آخشیجش بدو بر گمار . ( ابو شکور ) یا گوهر نامی . نبات . ۶ - اصل ذات سرشت فطرت : درختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهد مرو را ... ( ابوشکور ) یا گوهر آدم . ۱ - اصل و ذات آدم . ۲ - فرزند آدم . ۳ - خاک طین . یا گوهر آسمان . ۱ - اصل و جرم آسمان . ۲ - ستاره . یا گوهر نسب . اصالت و شرافت . ۷ - جوهر : پیدا کردن حال آن گوهر که تن است که بتازیش جسم خوانند . یا گوهر تن . تن بدن . یا گوهر جان . نفس ناطقه . ۸ - طبع قریحه : کسی گیرد خطا بر نظم حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد . ( حافظ ) ۹ - ( صفت ) اصیل نژاده . ۱٠ - ( اسم ) نژاد خاندان اصل و نسب : نکو نامی گرفته لیکن از فضل بزرگی یافته لیکن ز گوهر . ( فرخی ) یا گوهر بسر آمدن . منقرض شدن تخمه و نژاد . ۱۱ - فرزند : ای گوهر یادگار عمرم چونت طلبم ? کجات جویم ? ( خاقانی ) یا سه گوهر . ۱ - سه فرزند . ۲ - موالید ثلاثه : جماد نبات حیوان . ۱۲ - جوهر تیغ و شمشیر . یا گوهر تیغ ( شمشیر ) . پرندشمشیر تلالو آن . یا گوهر آبگینه . جوهر شیشه . ۱۳ - مینای دندان لعاب دندان : و گاه باشد که عفونت بگوهر دندانها باز دهد . ۱۴ - ماد. اصلی مستخرج ازدوا و غیر آن جوهر . ۱۵ - داخل دورن : اگر بسیار باشد ( نزله ) و سوخته مالیخولیا آرد و اگر بگوهر دماغ یا بغشائ دماغ اندر باشد ... سبات و مانیا ... ۱۶ - سر نهانی صفات پنهانی جمع : گوهران گوهر ها . ۱ ۷ - اذخر .
دهی است از دهستان بویر احمدی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبان . در کنار شوسه آرو به بهبهان محلی جلگه و هوای آن گرمسیری است .

فرهنگ معین

(گُ هَ ) (اِ. ) نک گوهر.

فرهنگ عمید

= گوهر

فرهنگستان زبان و ادب

{RWR} [علوم نظامی] ← گیرندۀ هشدار راداری

دانشنامه آزاد فارسی

گُهَر
(یا: گَهَر) دریاچه ای در استان لرستان، شهرستان دورود. این دریاچه که مساحت آن حدود یک کیلومتر مربع است، در کوهستان اُشترانکوه، در ۲۷کیلومتری جنوب شرقی دورود جای دارد. طول آن دو کیلومتر و پهنای متوسط آن حدود ۵۰۰ متر و ارتفاع سطح آب آن ۲,۴۰۰ متر است. رودخانۀ گهر نیز از آن می گذرد. این دریاچه از زیباترین و دیدنی ترین نواحی ایران به شمار می رود. قلّۀ اشترانکوه با ارتفاع ۴,۰۵۰ متر در شرق و کوه سرسبز در غرب، این دریاچه را از دو طرف دربرگرفته اند و آبشار بسیار زیبای گهر به آن می ریزد.

پیشنهاد کاربران

مادرگهری تو، چه گوهری یکتا.
بهترزتورانیافریده است خدا. . . .
مروارید

معنی گهر =جواهر. سنگ
گهر:نژاد و تبار
( ( بگو مر مرا تا که بودم پدر
کیم من ز تخم کدامین گهر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 301. )

دریاچه زیبا بر روی اشترانکوه از مرتفع ترین قلل رشته کوه زاگرس در شهرستان دورود لرستان

بپرس