به پاسخ سخن لرزلرزان شنید
ز زروان گنهکاری آمد پدید.
فردوسی.
ز نادانی آمد گنه کاریَم گمانم که دیوانه پنداریَم.
فردوسی.
خواجه درداده تن بدان خواری از چه از تهمت گنه کاری.
نظامی.
گرچه بر جان عاشقان خواری است توبه در عاشقی گنه کاری است.
نظامی.
نان دهانم بدین گنه داری نان خورانم بدان گنه کاری.
نظامی.
دوستانم توبه گویند از گنه کاری به من توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار.
سعدی ( طیبات ).