گنس

لغت نامه دهخدا

گنس. [ گ ُ ن ِ ] ( اِخ ) مرکز بخش سن اِاوواز از ناحیه پنتواز در فرانسه دارای 4900 تن جمعیت. گنس زادبوم فیلیپ اگوست بوده است.

فرهنگ فارسی

مرکز بخش سن ااوواز از ناحیه پنتوار

گویش مازنی

/gans/ منگ گیج & خسیس

دانشنامه آزاد فارسی

گِنْس (gens)
در روم باستان، طایفه یا خاندانی شامل چند خانواده با نام مشابه و نیاکانی مشترک. این خانواده ها از امتیازها و تعهدات قانونی و مراسم مذهبی مشترک برخوردار بودند. بیشتر اهالی روم دارای سه نام بودند و نام میانی آنان مشخص می کرد فرد به کدام گِنس تعلق دارد، نام اول یا نام آخر.

پیشنهاد کاربران

برای مثال شما با رفیقت میری کله پاچه میخوری بعد رفیقت میگه گنس شدم، این گنس یعنی اینکه کلت سنگین شده و خوابت میاد.
تو مشهد این معنی رو میده
اصطلاحی در نواحی شرقی مازندران و غرب گلستان، به معنی حالت خماری و خواب آلودگی پس از خوردن وعده غذایی سنگین.
مثلا: شوم مِرِه گنس هکارده. . . یعنی شام سنگینم کرده.
گنس به فتح گاف در گویش مردم روستاهای شمال وشرق گرگان بویژه محمداباد که فارسی با گویش استرابادی است به معنی بو ی خوش، رایحه خوشایند و عطر آگین بوده وکلمه متضاد گند است. مانند گنس برنج: به معنی بوی عطر برنج محلی

بپرس