گندمینه

لغت نامه دهخدا

گندمینه. [ گ َ دُ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 18 هزارگزی خاور الیگودرز و 4 هزارگزی شمال شوسه الیگودرز به گلپایگان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه آن 1526 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات ، پنبه ، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد ( لرستان ) واقع در ۱۸ کیلومتری خاور الیگودرز معتدل دارای ۱۵۲۶ تن سکنه محصول غله پنبه چغندر و لبنیات صنایع دستی قالی و جاجیم بافی .
( صفت ) منسوب به گندم . ۱ - آنچه که از گندم تهیه کنند : اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن.یا زبان گندمین . زبان چرب و نرم : با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست . ( صائب ) یا سخن ( گفتار ) گندمین . سخن شیرین و خوشمزه : سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد ... ( سنائی )

پیشنهاد کاربران

بپرس