گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله.
بوذر کشی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین.
ناصرخسرو.
آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن.
سنایی.
چو قرص جوین هست جان پرورم غم گرده ٔگندمین چون خورم ؟
نظامی.
- زبان گندمین ؛ زبان چرب و نرم : با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست
طوطی شیرین سخن را شکّر گفتار هست.
صائب.
از زبان گندمین افتاد در کارم گره خوشه بی حاصل ما دانه دیگر نداشت.
صائب.
- سخن گندمین ، گفتار گندمین ؛ سخن شیرین ، چرب ، خوشمزه :مر سخن را گندمین و چرب کن
گر نداری نان چرب گندمین.
ناصرخسرو.
سوی آن کس که عقل و دین داردنان و گفتار گندمین دارد.
سنایی.
آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن.
سنایی.
بر نان گندمین بدم آنگه جوین سخن اکنون که گندمین سخنم نیست نان جو.
سوزنی ( دیوان چ 1 ص 433 ).