لغت نامه دهخدا
گنجگان. [ گ َ ج َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا که در 53هزارگزی جنوب سمیرم ، متصل به راه خضر به شهید واقع شده است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ). ده فرسخ جنوبی سمیرم است. ( فارسنامه ناصری ج 2 ص 221 ).
گنجگان. [ گ َ ج َ] ( اِخ ) نیم فرسخی مغرب باشت است ( از دهات بلوک کوه گیلویه فارس ). ( فارسنامه ناصری گفتار دوم ص 271 ).
گنجگان. [ گ َ ج َ ] ( اِخ ) قریه ای بوده است در بالای مرو. ( از معجم البلدان ذیل کنجکان ).
گنجگان. [ گ َ ج َ ] ( اِخ ) ( چشمه... ) از ناحیه رستم بلوک ممسنی از قریه گنجگان برخاسته است. ( از فارسنامه ناصری ج دوم ص 321 ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید