فرهنگ اسم ها
معنی: گنجایش
برچسب ها: اسم، اسم با گ، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
ممکن که در حوالی بازارها نبودی
گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر.
شرف الدین شفروه.
ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 286 ).ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد در او.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 366 ).
هشیار مباش زآنکه هشیاردر مجلس عشق سخت رسواست
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را ره است و گنجاست.
مولوی ( دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 220 ).
|| پیاله. ( جهانگیری ). || ( نف ) مقابل حجیم. ( واژه های مصوب فرهنگستان ) .
گنجا. [ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه جاویدی ممسنی فارس. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - گنجایش : ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد . ۲ - قابلیت استعداد . ۳ - حجیم .
تیر. از طایفه جاویدی ممسنی فارس
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
وسیع، فراخ، گشاد، جادار، گنجا، گنجایش دار
پیشنهاد کاربران
استعداد، توانایی، قدرت، یارا، قابلیت، شایستگی، خورا،
گنجایش، ظرفیت، جاداد، حجم،
گنجایش، ظرفیت، جاداد، حجم،