تا به قارون برد و بند گنج قارون برگشاد
رنجهای هر یکی را گنجها داداز جزا.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 21 ).
گرچه عیسی وار از اینجا بار سوزن برده ام گنج قارون بین کز آنجا سوزیان آورده ام.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 255 ).
شبی کو گنج بخشی را دهد دادکلاه گنج قارون را برد باد.
نظامی.
گنج قارون که فرومیشود از قهر هنوزخوانده باشی که هم از غیرت درویشان است.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 35 ).