الاّ که بکام دل او کرد همه کار
این گنبد پیروزه و گردون رحایی.
منوچهری.
این گنبد پیروزه بی روزن گردان چون است گلستان گه و گاهی چو بیابان.
ناصرخسرو.
این رفیقان که بر این گنبد پیروزه درندگرچه زیرند گهی جمله همیشه زبرند.
ناصرخسرو.
بقدر گنبد پیروزه گلشن به نور چشمه خورشید روشن.
نظامی.
بیا تا بامدادان ز اول روزشویم از گنبد پیروزه ، پیروز.
نظامی.