گناهکاری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل گناهکار. بزهمندی. تقصیرکاری. اثم. جرم. عصیان : خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری.نظامی.وآنگه ز پی گناهکاری بازش بنمود و کرد زاری.نظامی.و رجوع به گناهکار شود.