ای آنکه غمگنی و سزاواری
واندر نهان سرشک همی باری.
رودکی.
سوی رود با کاروانی گشن زهابی بدوی اندرون سهمگن.
بوشکور.
سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرارهمی دیدم اندوهگنا.
منوچهری.
از آن سهمگن تر سیاهی قوی عنان راند بر چالش خسروی.
نظامی.
سعدی نرسد به یار هرگزکو شرمگن است و یار ساده.
سعدی ( بدایع ).
ترکیب ها:- آزرمگن . آفتاب گن. آویزگن. اندوهگن. بیمارگن. پرزگن ( خَمیل ). خشمگن. دردگن. دودگن ( طعام دودگن ، دودزده ). دوسگن ( چسبنده ). رشگن. سنگن. سهمگن. شرمگن. شوخگن.غمگن. قژآگن. فرم گن ( بمعنی شرمگن ). گرگن. گوشت گن. لطف گن. ننگن. همگن.
در کلماتی که به گاف ختم میشود هنگام ترکیب با گن یک گاف ( یا کاف ِ کلمه اصلی ) حذف میشود: رشگن. رنگن. سنگن. ننگن.
گن. [ گ ُ ] ( اِ ) مخفف گند که خصیه است. ( برهان ) ( آنندراج ). در اراک ( سلطان آباد ) گون ( خصیه ) مثلاً «گن گوسفند»، یعنی دنبلان گوسفند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).